تمام روز خوابيده تمام شب به تنهايي منو تو خوب ميدونيم چرا اين لحظه اينجاييمتمومش کن تمومش کن من انقدر ، غرق من هستمکه تو از خاطرم رفتي و تا اين قاعده بر جاست ،من و تو هر دو ، بدبختيم تمومش کن تمومش کننه اينجا جاي اين ديوونه بازي نيستتمومش کن که قلب من ديگه هيچ جوري راضي نيستتمومش کن برو ، از دردم ، از شادي بميرتمومش کن واسه من ژست غمخواري نگيرماها تا جايي که ميشد به همديگه بدي کرديمتمومش کن که ثابت شه تو از جنس مني يعنيتمومش کن من انقدر ، بد شدم انگار و دنيام انقده کورهکه هفتاد آسمون انگار ، خدا از زندگيم دورهو من محو غرور خاک و دجالي که ميخنديدو ميدونم تو هم با من چقدر اينجاشو همدردي به چي ما ادعا داريم ؟که دردا رو دوا کرديم ؟ نه ما امروزو خوابيديم و ، فردا رو فدا کرديمو اين درد تمام ماست.. منم هم سنگ تو تقصير و تو هم سنگ من مستياگر اين عصر کم نوريم مقصر کل ما هستيم چرا؟چون خونه ويرونست .نـه فقط اين نيست تو درگير خودت هستي فراموش کرديمرد دخيلت رو کجا بستي کجا اين حرف ما بوده ؟کجا اين رسم ادمهاست ؟همه دنيا رو گشتمو فقط اين رسم ما تنهاستکه وقتي آدميت رو شغالا بردنو خوردنفقط من سير باشم ، بقيه مردن هم مردنو اين رد همون ماره ، که بند پاي طاووسهرفـيق اين خواب خرگوشي ، زمينه ساز کابوسهحالا که قهره اين دنيا ، بيا با هم برادر شيمبيا واسه ي يک دفعه شده ، دلسوز هم باشيمخدا ميدونه که من هيچوقت ،من بد خواه تو نيستمخدا ميدونه مثل تو ، که من پاي تو مي ايستمپس فقط يک راه ميمونه ،که ما يک قوم با هم شيمدعاي هر شب من که : من و تو هر دو آدم شيم قسم میخورم......
ما را در سایت قسم میخورم... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zeynabjafarpor بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 16:28